loading...
voice
voice بازدید : 284 سه شنبه 02 اسفند 1390 نظرات (2)

امام خمينى

روح الله موسوى خمينى، در سال 1280 شمسى و در سالروز تولد حضرت فاطمه زهرا در خمين به دنيا آمد، پدرش به نام آيت الله حاج آقا مصطفى كه براى تبليغات اسلامى از خمين خارج شده بود، در مسير جاده تهران اراك به دست عوامل رضا شاه به شهادت رسيد در زمان شهادت، فقط هشت يا نه ماه عمر داشت .
از اين به بعد، مادر امام و عمه‏اش كه خانم دانشمندى بود و برادرش آيت الله سيد مرتضى پسنديده، كه ده سال از امام بزرگتر بود، سرپرستى امام را بر عهده گرفتند.
بيش از پانزده سال از عمر امام خمينى نگذشته بود، كه عمه‏اش از دنيا رفت، و چند ماه بعد، مادرش نيز چشم از جهان فرو بست . امام با اينكه با از دست دادن عزيزانش، دچار رنجها و ناكاميها شد، هيچگاه خود را نباخت و در سايه اعتماد به نفس، به كوشش در راه تكامل و پيشرفت تحصيل علم و كسب فضائل پرداخت.
امام تا سن هيجده سالگى نزد برادرش تحصيل كرد و بعد به اصفهان، اراك و قم رفت و از محضر استادان علوم اسلامى استفاده كرد . او در سن بيست و پنج سالگى به درجه بالاى اجتهاد رسيد .

voice بازدید : 193 دوشنبه 26 دی 1390 نظرات (0)

سید احمد خوانساری

موطن: خوانسار

نام پدر : سید یوسف

تاريخ وفات: 1405قمری

آیت الله سید احمد خوانساری ستاره ای تابناک از تبار امام موسی بن جعفر(ع) بود. تبار او همه عالمان فرهیخته دین بودند و نور هدایت علوی را در ضمیر جانها روشن نگاه داشتند. پدرش سید یوسف امام جمعه خوانسار، جدش سید محمد مهدی، رجالی معروف(1) و برادرش محمد حسن خوانساری (م 1337 هجری قمری) از عالمان کامل عصر خود بودند(2).

یک آسمان ستاره

شب هجدهم محرم سال 1309 قمری آسمان خوانسار ستارگان بی قراری را شاهد بود که چشم بر زمین دوخته، در انتظار لحظه ای آسمانی در تب و تاب بودند. به ناگاه ستاره ای در خانه سید یوسف درخشید و چشمان پدر و مادر را روشن ساخت. پدر به پاس رسالت عظمی نام احمد را برگزید و مادر به مهر علوی او را در آغوش کشید.

سومین بهار از زندگی شیرین کودکی را پشت سر می گذاشت که باد خزان بر خرمن مهر پدری زد و او را از دست سید احمد گرفت. از آن پس سرپرستی او را برادر گرانقدرش سید محمد حسن پذیرفت.(3)


voice بازدید : 204 دوشنبه 26 دی 1390 نظرات (0)

سید محسن امین

موطن: جبل عامل

نام پدر : سیدعبدالکریم

تاريخ وفات: 1371قمری

آل امین در گذشته های دور قبیله ((قشاقش )) یا ((قشاقیش )) شهرت داشت و در حله روزگار می گذراند. دست سرنوشت این مردم سخت کوش ‍ را به ((جبل عامل )) کوچاند مدتی پس از مهاجرت ، ستاره ای به نام سید محمد امین در آسمان ریاست قبیله درخشید و بدین ترتیب ((امین )) زیور جاودان این خاندان شد. خاندانی که از وابستگان اهل بیت پیامبر علیهم السلام به شمار می آمد و نسب به امام علی بن الحسین می رساند.
عبدالکریم فرزند رئیس سید علی و نوه سید محمد امین بود. از پیوند این نیک مرد عابد با دختر شیخ محمد حسین فلحه - دانشور پاک نهاد جبل عامل - گوهری پدید آمد که سید محسن نام گرفت ، روستای ((شقرا)) را شهرتی جاودان بخشید و سال 1284 ق . را به عنوان سال میلاد خویش ، تاریخی به یاد ماندنی ساخت .
سید محسن قرآن ، نوشتن ، شنا و اسب دوانی را به یاری پدر، مادر و خویشاوندان آموخت . چون به 6 سالگی گام نهاد، به نحو و خوشنویسی روی آورد و از محضر دانشوران قبیله کامیاب شد. در 1297 ق . به روستای ((عیثاالزط)) شتافت و از سید جواد مرتضی دانشمند آن سامان بهره گرفت .

voice بازدید : 238 دوشنبه 26 دی 1390 نظرات (0)

ماه صفر سال 314 هجرى قمرى 
هجوم سربازان روم شرقى به سرحدات مسلمين واشغال شهر ملطيه
دمستك ، امپراتور روم شرقى ، هميشه در اين انديشه بود كه از ضعف و پراكندگى مسلمانان سود جسته و مناطق از دست داده خويش را دوباره تصرف كند.
در آن ايام كه قرمطى ها (شيعيان اسماعيل مذهب ) با جنبش و شورش هاى خود، حكومت مقتدرباللّه (هيجدهمين خليفه عباسى ) را با مشكل جدى روبرو كرده و هر روز براى وى دردسر تازه اى پديد مى آوردند و سپاهيان خليفه را به خود مشغول كرده بودند، فرصتى براى امپراتور روم شرقى به وجود آمد تا آرزوهاى خويش را جامه عمل پوشاند.
دمستك در سال 314 قمرى به اهالى مناطق ساحلى درياى مديترانه كه در تصرف مسلمانان بود، نامه اى نوشت و از آنان درخواست باج و خراج نمود. مسلمانان و ساحل نشينان مديترانه از پرداخت باج به امپراتور روم شرقى امتناع ورزيدند.
امپراتور به سرحدات مسلمانان هجوم آورد. وى در صفر سال 314 قمرى وارد شهر   ملطيه   گرديد و شانزده روز در آن اقامت گزيد. در اين مدت ، عده زيادى را به قتل آورد و تعدادى را اسير گردانيد و شهر را به آتش كشيد.
تعدادى از اهالى اين شهر كه موفق به فرار شدند، از چنگ او گريخته و در جمادى الا خر همين سال به بغداد رفتند و از خليفه وقت ، يارى خواستند.

voice بازدید : 210 یکشنبه 22 آبان 1390 نظرات (1)

 

سید محمد رضا سعیدی

نام هاي ديگر: آیة الله سعیدی

موطن: مشهدنام پدر : سید احمد

تاريخ وفات 1349:شمسی

در زمانی که محو فرهنگ ملی اسلامی مردم آغاز شده بود و در سایه سرنیزه های قزاقها سکوت در کوچه ها مستانه عربده می کشید در تاریخ 1308 ش . در نوغان مشهد صدای نوزادی نه تنها سکوت خانه را شکست بلکه فریادی شد ماندگار و جاوید بر علیه سکوت و خفقان .
در حوزه نور
سید احمد پدر وی به پاس قدردانی از رضای آل محمد صلی الله علیه آله که پس از سالها فرزند پسری را به او هدیه کرده بود نام زیبای محمد رضا را بر او نهاد و برای تحویل دادن او به مکتب حیاتبخش حوزه به تعلیم و تربیت وی پرداخت .
زمانی سید محمد رضا به اقیانوس حوزه گام نهاد که هر کس دم از مذهب می زد آینده اش قلم سرخ می خورد تا چه رسد که در ترویج آن عبای پیامبر را بر دوش کشد.
سید محمد پس از پایان ادبیات دروس حوزه را با جدیت و پشتکار پی گرفت و روزها و ماهها را با کتاب و قلم سپری کرد. گرچه در  منطق   محمد رضای جوان در مقابل سکوت زمانه اش فریاد بود و  اصول   را خط و راهی می دانست که جدش حسین علیه السلام از خانه خدا (کعبه ) تا خدا (کربلا) ترسیم ساخته بود ولی منطق و اصول را نزد فرزانگان و استادان نامی آن زمان چون ادیب نیشابوری ، شیخ هاشم و شیخ مجتبی قزوینی که آوازه نام آنان همه جا را فراگرفته بود آموخت . 

voice بازدید : 222 یکشنبه 22 آبان 1390 نظرات (0)

ولادت
1301 ق . برای قلعه آقا عبدالله سالی فراموش ناشدنی بود. ستاره بخت این قلعه از یاد رفته ، از خانه کلین سید علی ، کشاورز پاک نهاد آبادی ، برآمد وآرام آرام سمت مرکز آسمان دانش و پرهیزکاری روان شد.
مردمی که به یاد آقا عبدالله ، پیر پارسا و دانشور دهکده ، به خانه فرزندش ‍ سید علی می شتافتند آثار بزرگی را در سیمای پور پاک سرشت آبادی مشاهده می کردند. پدر که هوای کامیابی فرزند در سر می پروراند سید محمود را به آموختن قرآن فراخواند و اندکی بعد وی را روانه بسطام ساخت تا در خدمت استاد کهنسال آن منطقه اندوخته هایش را فزونی بخشد.

 

voice بازدید : 376 شنبه 27 فروردین 1390 نظرات (0)

نفت

قتل رزم آرا و ملی شدن صنعت نفت:

مقاصد حکومت رزم آرا که برای سرکوبی نهضت ملی ایران و توافق با شرکت انگلیسی قدرت یافته بود و به ملی شدن نفت علاقه نداشت با مبارزات مردم عقیم ماند . گفته شده رزم آرا تصمیم داشت مخالفینی چون آیت الله کاشانی را نابود کند ولی قبل از اینکه بتواند به هدف خود برسد در 16 اسفند 1329 به قتل رسید . رزم آرا به وسیله گلوله خلیل طهماسبی که از یاران نزدیک نواب صفوی بود، در صحن مسجد امام به قتل رسید. و به این ترتیب نیروی استعمار سلاح خود را از دست داد و راه برای ملی شدن صنعت نفت باز شد . آیت الله کاشانی در یک مصاحبه مطبوعاتی صریحاً گفت:"قاتل رزم آرا باید آزاد شود زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش انجام شده و در حقیقت حکم اعدام رزم آرا، را ملت صادر کرده است."

قتل رزم آرا زنگ خطری شد برای نمایندگان وابسته به انگلیس در مجلس شانزدهم که مانع ملی شدن صنعت نفت بودند. چند روزی بعد از قتل رزم آرا سیطره کامل موقعیت سیاسی با آیت الله کاشانی بود. سر انجام با پشتوانه مردمی و کوشش نمایندگان اقلیت مجلس شانزدهم اصل ملی شدن صنعت نفت در 24 اسفند 1329 به مجلس شورای ملی ارائه شد و در 29 اسفند در مجلس سنا به تصویب رسید و بدین ترتیب یکی از خواسته های اساسی ملت ایران برآورده شد. ملی شدن نفت در ایران حادثه بزرگی در دنیای آن روز محسوب می شد زیرا ملت ایران توانسته بود اراده خود را بر امپراطوری بزرگ انگلیس تحمیل کند . از آن روز به بعد روز 29 اسفند به نام روز ملی شدن صنعت نفت نامگذاری شد و رهبران مذهبی و ملی تا پیش از کودتای 28 مرداد 1332 در آن روز با فرستادن پیام هایی، یاد آن پیروزی بزرگ را گرامی می داشتند.

پس از اینکه ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید قانون دیگری به منظور اجرای آن که شامل 9 ماده بود به تصویب رسید که بر طبق این قانون باید از شرکت نفت انگلیس و تشکیلات آن که در تمام موسسات نفت حاکم بودند خلع ید شود.

voice بازدید : 380 جمعه 19 فروردین 1390 نظرات (0)

نفت

مقدمه:

تكوين، تداوم و فرجام ، حيات سياسي ايران طي يكصد سال اخير به نحو شگرفي به توليد و صدور نفت پيوند خورده است. موقعيت انرژيك ايران و مكانيسم پيچيده مديريت اين صنعت در سطح ملي و بين‌المللي موجب پديداري فصل خاصي در حيات سياسي ايرانيان گرديد . از زمان پايگذاري صنعت نفت كشور يك قرن مي‌گذرد، تاريخ نفت ايران حاكي از آن است كه ايرانيان در موقعيتي انفعالي و بدون داشتن ظرفيت لازم براي بهره‌گيري مناسب از منابع خدادادي كشور پا به عرصه اين صنعت گذاشتند و همين مسأله با همراه طمع‌ورزي بيگانگان، مانع از آن شد كه از امكانات اين بخش به شيوه‌اي بهينه در جهت ارتقاء منابع ملي كشور بهره‌گيري شود.

اما با وجود اين مشكلات، سياست نفتي كشور خصوصاً در نيمه قرن اخير يعني از آغاز دهه 1950 تغيير تحولات بزرگي را در طول چند دهه تا به امروز تجربه كرد. در يك زمان دولت ايران خود را مدافع اقتصادي سياسي كشورهاي صنعتي غرب مي‌دانست كه اين روند تا آنجا ادامه مي‌يابد كه گروهي از ميهن‌پرستان به رهبري دكتر مصدق خواستار ملي شدن صنعت شدند. اگر چه عواملي باعث تحقق نيافتن اين اهداف شد اما اين حركت نقطه‌اي آغاز براي تحول و تأثيرگذاري نه تنها در سياست نفتي ايران بلكه در سياست نفتي كشورهاي ديگر صاحب نفت شد. اين حادثه بزرگ گامي بزرگ براي سياست مقابله و مقاومت در برابر كشورهاي غربي بوده كه در زمان پيروزي انقلاب به اوج مي‌رسد.

voice بازدید : 255 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

ابوکالیجار مرزبان (415-440)

سلطان الدّوله بعد از افتادن از امارت بغداد و عراق مدت سه سال دیگر بر فارس و قسمتی از خوزستان و کرمان حکومت می کرد و چون در سال 415 مُرد پسرش ابوکالیجار مرزبان به جای او نشست لیکن جمعی از لشکریان به هواخواهی قوام الدّوله ، ابوالفوارس عمّ او که از جانب برادر در کرمان والی بود ، برخاستند و او را به شیراز دعوت کردند . ابوالفوارس دو بار به فارس لشکر کشید . دفعه ی اول شکست یافت و در دفعه ی دوم اگرچه تمام فارس را از دست برادرزاده بیرون آورد ولی بالاخره مغلوب و به کرمان منهزم شد و ابوکالیجار در 417 در شیراز مستقل گردید .  سال بعد ابوکالیجار به کرمان حمله برد و ابوالفوارس از پیش او گریخت امّا چون همراهیان ابو کالیجار از گرما صدمات کلّی دیدند ، کار نزاع عمّ و برادرزاده به صلح ختم شد و مقرّر گردید که کرمان ابوفوارس وفارس ابوکالیجار را باشد و این دومی سالی بیست هزار دینار به عمّ خود به عنوان خراج بپردازد . ترتیب فوق فقط یک سال دوام کرد چه قوام الدّوله ابوفوارس هیچ وقت از خیال تصرف فارس بیرون نمی رفت ، عاقبت هم به همین عزم در سال 419 تهیّه ی سپاهیانی جهت تسخیر شیراز دید امّا غفلتاً قبل از حرکت مُرد و چنین شهرت کرد که کسانش به علت سوء سیرت و ستم پیشگی او را مسموم نمودند و چون او از میان رفت رجال دربار و سران لشکری ابوکالیجار را به گرفتن کرمان خواستند و ابوکالیجار به سهولت بر آنجا مسلّط شد و از این طرف بالنّسبه آسوده خاطر گردید . امّا در طرف خوزستان و عراق بین این امیر و پسر و جانشین ابوعلی مشرّف الدّوله یعنی ابوطاهر جلال الدّوله همچنان نزاع باقی بود چه جلال الدّوله که پس از مرگ پدرش مشرّف الدّوله در سال416 به امیری عراق و خوزستان رسیده بود ، مثل اکثر دیالمه ی قبل از خود که با امرای بویهی فارس بر سر تصرف بصره و اهواز نزاع داشتند با ابوکالیجار بر سر همین امر در جدال افتاد . به خصوص که جلال الدّوله پس از فوت پدرش دعوت مردم بغداد را به رفتن آن شهر نپذیرفته و در بصره مانده بود اهالی بغداد به نام ابوکالیجار خطبه خوانده بودند امّا کالیجار به علّت گرفتاری در جنگ با ابوالفوارس نتوانست به بغداد حرکت کند و بغداد از حضور امیری خالی ماند و تا دو سال به همین وضع ماند و مردم جمعی طرفدار ابوکالیجار بودند و گروهی هواخواه جلال الدّوله . عاقبت جلال الدّوله در سال 418 به مناسبت نزدیکی به بغداد و اشتغال ابوکالیجار در سمت کرمان به بغداد رفت و رسماً به امارت برگزیده شد لیکن این انتخاب باز هرج ومرج امور عراق را از میان نبرد و غالباً بین سپاهیان دیلمی و ترک خصومت دیرینه تجدید می شد تا آنکه در 419 ترکان در بصره بر پسر جلال الدّوله الملک العزیز ابومنصور شوریدند و ابوکالیجار را که در این تاریخ از جانب کرمان آسوده خاطر شده بود به تصرف بصره خواندند و تا یک سال جلال الدّوله نتوانست آنجا را از ابوکالیجار پس بگیرد . امّا در سال 420 که ابوکالیجار به واسط تاخت . جلال الدّوله او را شکستی سخت داد و اهواز را نیز از کف او بیرون آورد و سال بعد او را در جنگی دیگر منهزم ساخت و بهره را از او باز ستاند و این حال کشمکش بین دو امیر دیلمی بر سر تصرف بصره و اهواز و سیادت در بغداد تا تاریخ 428 بر جا بود و جلال الدّوله غالب اوقات در بغداد با طرفداران ابوکالیجار ایّام را به زد و خورد می گذاشت تا بالاخره در سال مزبور دو حریف صلح کردند و برای آنکه دیگر راه خلاف نروند جلال الدّوله دختر خود را به پسر ابوکالیجار  به زوجیّت داد و نزاع بین جانبین برخاست .

voice بازدید : 350 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

مرگ عمادالدّوله و امارت عضدالدّوله در 338

از پسران بویه ، ابوالحسن علی عمادالدّوله از همه زودتر وفات یافته و او که در شیراز مقیم بود ، چون پسری نداشت در معرض موت از برادرش رکن الدّوله خواست که پناه خسرو پسر خویش را به فارس روانه دارد تا در صورت مردن عمادالدّوله وارث او گردد . عمادالدّوله در جمادی الاّخر سال338 مُرد و پناه خسرو پسر رکن الدّوله با لقب عضدالدّوله بر جای عمّ خویش پادشاه فارس و سواحل و جزایر گردید .

عماد الدّوله به علت آنکه ارشد پسران بویه بود در تمام ایّام حیات نسبت به دو برادر دیگر سمت ریاست و امیرالامیرایی داشت و رکن الدّوله و معزّالدّولهبه احترام وادب تمام از او اطاعت می کردند و در حقیقت همین حال وفاق واتّحاد بین سه برادر بود که ایشان را به فتح آن همه بلاد وتشکیل دولتی به آن عظمت موفّق کرد چون عمادالدّوله مرد،ریاست و الأمیرایی آل بویه به رکن الدّوله رسید و او و برادرش معزّالدّوله که از طرف امیر الامراء خاندان بویهی دربغداد و عراق نیابت می نمود ، برای آنکه عضدالدّوله را در فارس به سلطنت مستقر کنند و جلوه ی مخالفینی را که به سبب خردسالگی عضدالدّوله  سیزده ساله ممکن بود سر به مخالفت بردارند بگیرند ، کمال یگانگی را به خرج دادند .   چنان که معزّالدّوله وزیر خود را با سپاهیانی به شیراز فرستاد و رکن الدّوله هم شخصاً از ری به آن شهر آمد و قریب نه ماه در فارس ماند و پس از حصول اطمینان از بابت سلطنت پسر به ری مهاجرت نمود .

voice بازدید : 192 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

پسران بویه ماهیگیر

تأسیس دولت آل بویه به دست سه تن برادر از فرزندان ماهیگیری گیلانی بهنام بویه انجام یافته که به ادّعای بعضی از تاریخ نویسان قدیم به قولی به بهرام چوبینه و به قول دیگر به یزدگرد سوم ساسانی نسب می رسانده اند.از این سه برادر بزرگتر علی و کوچکتر احمد وبرادر میانه حسن نام داشته. در اوان قیام دعات علوی در گیلان و طبرستان بر کارداران امرای سامانی ، از این سه برادر علی و حسن که به سنّ رشد بودند مانند بسیاری دیگر از سران دیلمی و گیلانی جانب علویان را گرفتند و ابتدا در عداد یاران ماکان بن کاکی سردار دیلمی ایشان در آمدند و به شرحی که پیش گفتیم با او بودند تا آنکه ماکان به دست مرد آویج مغلوب و به خراسان فراری شد. در این تاریخ یعنی در حدود 316 -  317 علی وحسن چنانکه در تاریخ آل زیار گذشت با جمعی از سران سپاهی دیلم به خدمت مرد آویج پیوستند. زندگانی ابوالحسن علی وابوعلی حسن را با آل زیار تا ایّام بهستون و قابوس در فصل گذشته نوشته ایم. در اینجا به این نکته اشاره می کنیم که پس از قتل مرد آویج در سال 323 و فرار حسن بن بویه که از طرف برادرش علی به عنوان گروگان پیش مرد آویج بود و امیرزیاری او را در اهواز در حبس داشت علی که در این تاریخ در شیراز و بر فارس مستولی بود ، برادر را با لشکری به طرف عراق عجم فرستاد تا ولایات مرد آویج را در این قسمت به تصرّف خود درآورد. حسن نیز به سهولت اصفهان را گرفت و به تفضیلی که دیدیم مابین او و وشمگیر برادر مرد آویج مدّتها بر سر تملّک قم و کاشان و همدان و ری و کرج نزاع بود تا آنکه حسن جمیع این ولایات را مسخّر خود ساخت بالنتیجه فارس و بنادر سواحل تحت امر ابوالحسن علی بن بویه در آمد و عراق عجم مطیع و محکوم ابوعلی حسن بن بویه شد.

voice بازدید : 342 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

بقیع

حضرت فاطمه زهراء (ع)
بدون ترديد، در ميان زنان و بانوان اسلامى فاطمه زهرا (ع ) محبوب ترين چهره دينى ، علمى ، ادبى ، تقوايى و اخلاقى در ميان مسلمانان و ديگر مردم جهان به شمار مى رود. شخصيت فاطمه زهرا (ع ) (سيدة نساء العالمين )  سرور زنان جهان  اسوه و الگويى تام و تمام براى تمام زنان عاشق عفت و فضيلت است .
در دامن پاك فاطمه زهرا (ع ) بود كه دو امام بزرگوار و دو شخصيت ممتاز عالم بشرى ، حضرت امام حسن (ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسين (ع ) سرور شهيدان تربيت يافتند، و نيز زينب كبرى (ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه يكتا در سخنورى و حق طلبى كه پيام حسينى و حماسه عاشورا را در جهان اعلام كرد و نقاب شرك و و ريا و پستى و دنياپرستى را از چهره يزيد و يزيديان به يك سو زد. كيست كه نداند كه مادر در تربيت فرزندان بويژه دختران ، سهم بسيار زيادى دارد. و فاطمه زهرا (ع ) بود كه روح آموزش و پرورش اسلامى را در مهد عفت و كانون تقواى خانوادگى به پسران خود آموخت .
پدر و مادر 
فاطمه يگانه دختر بازمانده پيغمبر (ص ) از خديجه كبرى مى باشد. چه بگوييم درباره پدر كه پيغمبر خاتم و حبيب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهى و سيه كارى بود؟ چه بگوييم درباره پدرى كه قلم را توان وصف كمالات اخلاقى او نيست ؟ و فصيحان و بليغان جهان در توصيف سجاياى او عاجز مانده اند؟ و امّا مادرش خديجه دختر خويلد از نيكوترين و عفيف ترين زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامى نخستين زنى كه به پيامبر اكرم (ص )، شوهرش ، ايمان آورد و آن چه از مال دنيا در اختيار داشت - در راه پيشرفت اسلام - كريمانه بذل كرد.

 

voice بازدید : 373 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

نوروز

واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی«نو» و «روز» به وجود آمده است. این نام در دو معنی به‌کار می‌رود:

۱)نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
۲)نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»

ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد می‌کردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان ، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو می‌نامیدند.

 در متن‌های گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No،Now،Nov و Naw  و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz  نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته می‌شوند. اما به باور دکتر احسان یارشلاطر بنیان‌گذار دانشنامه ایرانکا ، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی ، به شکل Nowruz  توصیه می‌شود. این شکل از املای واژه نوروز، هم‌اکنون در نوشته‌های یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار می‌رود.

voice بازدید : 355 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

مدینه

جنگ خيبر 
خيبر يا بهتر بگوييم وادى خيبر هفت دژ بود در سرزمين حاصلخيزى در شمال مدينه به فاصله سى و دو فرسنگ كه پناهگاه مهم يهوديان بود. يهوديان بيش از از پيش توطئه مى كردند و مزاحم مسلمانان بودند. پيامبر اسلام تصميم گرفت اين افراد مناطق را سر جاى خود بنشاند و شر آنها را دفع كند. بدين جهت دستور فرمود مسلمانان براى فتح خيبر عازم آن ديار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسيار اين سنگرها - يكى پس از ديگرى - فتح شد. پس از فتح دژهاى خيبر يهوديانى كه در قريه  فدك   در 140 كيلومترى مدينه مى زيستند - بدون جنگ و مقاومت تسليم شدند و سرپرستى پيامبر (ص ) را بر خود پذيرفتند. برابر قوانين اسلام جاهايى كه بدون جنگ تسليم مى شوند مخصوص پيامبر است . اين قريه را رسول مكرم (ص ) به دخترش فاطمه زهرا (ع ) بخشيد كه ماجراى غصب آن تا زمان عبدالعزيز در تاريخ ثبت است و ما در زندگينامه فاطمه زهرا (ع ) از آن سخن مى گوييم .

voice بازدید : 345 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

مدینه

روش بت پرستان با محمّد (ص ) 
وقتى مشركان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد  و تطميع  درآمدند، زيرا روز بروز محمّد (ص ) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار، براى خود جايى باز مى نمود و پيروان بيشترى مى يافت .
مشركان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعى با ابوطالب عم و يگانه حامى پيغمبر (ص ) ملاقات كنند. پس از ديدار، به ابوطالب چنين گفتند:
ابوطالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برترى دارى . برادرزاده تو محمّد به خدايان ما ناسزا مى گويد و آيين ما و پدران ما را به بدى ياد مى كند و عقيده ما را پست و بى ارزش مى شمارد. به او بگو دست از كارهاى خود بردارد و نسبت به بتهاى ما سخنى كه توهين آميز باشد نگويد. يا او را در اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار.
مشركان قريش وقتى احساس كردند كه اسلام كم كم در بين مردم و قبايل نفوذ مى كند و آيات قرآن بر دلهاى مردم مى نشستند و آنها را تحت تاءثير قرار مى دهد بيش از پيش احساس خطر كردند و براى جلوگيرى از اين خطر بار ديگر با ابوطالب بزرگ قريش و سرور بنى هاشم ملاقات كردند و هر بار ابوطالب با نرمى و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد كه به برادرزاده اش ‍ پيغام آنها را خواهد رساند. امّا پيامبر عظيم الشاءن اسلام در پاسخ به عمّش ‍ چنين فرمود:
عموجان ، به خدا قسم هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نمى شوم . من در اين راه يا بايد به هدف خود كه گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا كنم 

voice بازدید : 329 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

مدینه

بيش از هزار و چهارصد سال پيش در روز 17 ربيع الاول (برابر 25 آوريل 570 ميلادى ) كودكى در شهر مكّه چشم به جهان گشود.پدرش عبداللّه  در بازگشت از شام در شهر يثرب (مدينه ) چشم از جهان فرو بست و به ديدار كودكش (محمّد) نايل نشد. زن عبداللّه مادر محمّد، آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.برابر رسم خانواده هاى بزرگ مكّه آمنه پسر عزيزش ، محمّد را به دايه اى به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده و پاك و دور از آلودگيهاى شهر پرورش يابد.
حليمه زن پاك سرشت مهربان با اين كودك نازنين كه قدمش در آن قبيله مايه خير و بركت و افزونى شده بود؛ دلبستگى زيادى پيدا كرده بود. لحظه اى از پرستارى او غفلت نمى كرد. كسى نمى دانست اين كودك يتيم كه دايه هاى ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند؛ روزى و روزگارى پيامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگى بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و بر ماءذنه ها  با صداى بلند برده خواهد شد، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود.
حليمه بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمّد را كه به سن پنج سالگى رسيده بود به مكه باز گردانيد. دو سال بعد كه آمنه براى ديدار پدر و مادر وآرامگاه شوهرش عبداللّه به مدينه رفت ، فرزند دلبندش ‍ را نيز همراه برد. پس از يكماه ، آمنه با كودكش به مكه برگشت ، امّا در بين راه ، در محلى بنام ابواء جان بهجان آفرين تسليم كرد، و محمّد در سن شش سالگى از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنجيتيمى در روح و جان لطيفش دو چندان اثر كرد.

voice بازدید : 332 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

مصدق

دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد. پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوهً عباس ميرزا وليعهد و نايت السلطنه ايران بود. ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود.

بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد. ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... "

voice بازدید : 361 یکشنبه 07 فروردین 1390 نظرات (0)

اشاعره نامى است براى پيروان ابوالحسن اشعرى (260 - 324 ه‍ق ). همان گونه ديديم ، پيدايش مذهب اعتزال ، تا حدى بازتاب دو جريان متضاد خوارج و مرجئه در مساءله ايمان و عمل و حكم مرتكب كبيره بود. اما ابوالحسن اشعرى ، در صدد يافتن راهى ميان روش افراطى معتزله در استفاده از عقل و تفريطگرايى در عقل از سوى اهل حديث بود. در سده دوم هجرى ، اين دو جريان فكرى در امت اسلام رو به گسترش و در تقابل با يكديگر بودند: جريان اول ، بر عقل به عنوان منبعى مستقل براى عقايد و نيز روشى براى دفاع از اسلام تاءكيد مى كرد و در به كارگيرى آن به افراط مى گراييد. از سوى ديگر، جريان دوم منكر هر گونه استفاده از عقل در عقايد بود و ظواهر نقل را بدون هر گونه تحليل و تفكر، به عنوان تنها ملاك و مدرك در معارف دينى اعلام مى كرد. در گيرودار مبارزه اين دو جريان فكرى ، مذهب اشعرى در اوايل سده چهارم هجرى در پوشش دفاع از عقايد اهل حديث و در عمل به منظور تعديل اين دو جريان و نشان دادن راه ميانه و معتدل و موافق با عقل و نقل پا به ميدان گذاشت .
ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى از اوان جوانى به انديشه هاى معتزلى دلبستگى تمام داشت و اصول عقايد آن را نزد معروفترين استاد معتزلى زمان خود، ابوعلى جبائى (م .303 ه‍ق ) فرا گرفته بود و تا چهل سالگى از مدافعان معتزله به شمار مى رفت و كتابهاى بسيارى نيز به همين منظور نگاشت . در همين دوران بود كه به يكباره از اعتزال روى برتافت و آراى تازه اى در مقابل معتزله و همخوان با اهل الحديث ارائه كرد. اشعرى از يك سو، بيگانه منبع عقايد را كتاب و سنت معرفى كرد و از اين جهت با معتزله از در مخالفت در آمد و به اهل حديث گراييد، اما بر خلاف اصحاب حديث نه تنها بحث و استدلال در تبيين و دفاع از عقايد دينى را جايز مى شمرد، بلكه آن را عملا به كار بست . در همين راستا، وى كتابى به نام رسالة فى استحسان الخوض فى علم الكلام به رشته تحرير در آورد و در آن به دفاع از علم كلام و ضرورت آن پرداخت . اشعرى ضمن اصالت دادن به نقل ، براى عقل نقش تبيين گرى و نيز مدافعه گرى را پذيرفت . او كه در آغاز، رسالت خويش را رد و نقض آراى معتزله مى دانست ، در عمل ضمن مبارزه با روش ‍ و عقايد معتزله ، آراى اهل حديث را به شيوه عقلى تبيين و تعديل كرد و تا حدودى به نظريات معتزله نزديك ساخت .

voice بازدید : 360 یکشنبه 07 فروردین 1390 نظرات (0)

مكتب اهل الحديث ، افزون بر اينكه خود يكى از نخستين جريانها و گرايشهاى مهم اعتقادى در اسلام به شمار مى رود، در پيدايش مكتب اشعرى نيز تاءثير فراوان داشته است . از اين رو قبل از بحث درباره مكتب اشعرى ، بهتر است به اجمال روش و آراى اين گروه را نيز از نظر بگذرانيم .
جريان اهل حديث در اصل يك جريان فقهى و اجتهادى بود. به طور كلى فقيهان اهل سنت از نظر روش و شيوه به دو دسته كلى تقسيم مى شوند: گروهى كه مركز آنان عراق بود و در يافتن حكم شرعى افزون بر قرآن و سنت ، از عقل نيز به گسترده ترين معناى آن استفاده مى كردند. آنها قياس ‍  را در فقه معتبر مى شمردند و حتى در برخى موارد، آن را بر نقل مقدم مى داشتند. اين گروه به  اصحاب راءى ، معروف شدند كه در راءس انها ابو حنيفه (م . 150 ه‍ ق ) قرار داشت .
گرون ديگر كه مركز آنان سرزمين حجاز بود، تنها بر ظواهر قرآن و حديث تكيه مى كردند و عقل را به طور مطلق انكار مى نمودند. اينان به  اهل الحديث   يا  اصحاب حديث مشهور بودند و در راءس آنها مالك بن انس (م . 179 ه‍ ق ) محمد بن ادريس شافعى (م . 204 ه‍ ق ) و احمد بن حنبل (م . ه‍ ق ) قرار داشتند.

voice بازدید : 289 پنجشنبه 26 اسفند 1389 نظرات (0)

در مباحث قبل ديديم كه اهل احديت و در راءس آنها احمد بن حنبل تنها به جمع آورى احاديث مى پرداختند و مخالف هر گونه تعقل و تكلم پيراممون آيات و احاديث اعتقادى بودند. با ظهور اشعرى ، اين روش تعديل شد و تعقل نه به عنوان روش كشف حقايق بلكه به منظور دفاع از معارف حديثى به كار گرفته شد. بدينسان اشعرى بر خلاف اهل حديث و حنابله كه مخالف علم كلام بودند، اين علم را پذيرفت و حتى كتابى در دفاع از آن نگاشت . با طهور اشعرى به تدريج بيشتر علماى اهل سنت از روش او پيروى كردند و پس از چندى ، مذهب اشعرى ، مذهب رسمى اهل سنت در مباحث اعتقادى گرديد. اما هنوز هم روش احمد بن حنبل در ميان اهل سنت طرفدارانى داشت و از اين رو گاه ميان حنابله و اشاعره منازعاتى رخ مى داد. اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه در قرن هشتم ، احمد بن تيميه حرانى دمشقى (661-728 ) ظهور كرد و درصدد ترويج مذهب حنابله برآمد. ابن تيميه مانند حنابله ، علم كلام را مردود دانست و متكلمان را اهل بدعت معرفى كرد. در مساءله صفات خدا، او مانند حنابله صفات خبريه را بدون هر گونه تاءويل و توجيه پذيرفت و به طور كلى هر گونه عقل گرايى را محكوم كرد. ابن تيميه علاوه بر حمايت از روش و عقايد اهل حديث ، عقايد جديدى را نيز اضافه كرد كه قبلا سابقه نداشت .

voice بازدید : 285 چهارشنبه 25 اسفند 1389 نظرات (0)

عجم در زبان فارسی و بیشتر زبانهای آسیایی مانند هندی ، اردو ، پشتو ، بلوچی ، کردی ، ترکی و ... معنی ایرانی و زبان فارسی می دهد اما در زبان عربی امروزه به معنی غیر عرب بکار می رود در برهه ای از تاریخ به معنای کسی که زبان فصیح  عربی را متوجه نمی شد عجم می گفتند که این لقب بیشتر برای ایرانیان اطلاق می شد . در دوره بنی امیه این کلمه کاربرد تحقیر آمیز داشت اما امروزه معنای لغوی و به معنای فردی که عربی را نمی داند کاربردی در ادبیات عرب ندارد . البته هنوز در بعضی از شهرهای خلیج فارس بعضی اعراب سنی افراطی و یا عده ای قوم پرستان تندرو مانند افرادی مثل صدام  ، کلمه عجم را برای تحقیر بر ضد شیعیان به کار می برند . اما کاربرد تحقیر آمیز این واژه در ادبیات عرب اکنون جایگاهی ندارد . عجم به صورت هجم و هخم و هیم نیز تلفظ می شود .احتمال دارد بین واژه هخامنش و کلمه عجم ارتباط وجود داشته باشد . زیرا کلمه جم و یم که ریشه اصلی عجم هستند در زبان لاتین به صورت Haxam   تلفظ می شود البته در کلمه هخامنشی در سنگ نوشته ها و در متون لاتین وجود دارد . این فرضیه وجود دارد که آیا بین عجم و هخم ارتباط اتیمولوژی وجود دارد یا خیر ؟ در قدیمی ترین متون فارسی  ، جمشیدیان ، جم ، عجمیان ، عجمان داریم . اما واژه هخامشیان در ادبیات  فارسی بعد از اسلام نیست .

voice بازدید : 298 سه شنبه 24 اسفند 1389 نظرات (0)

اعتزال به معناى ((كناره گيرى)) است . در فرهنگ اسلام ، دو گروه به اين نام خوانده شده اند. بنابر آنچه نوبختى آورده است ، نام معتزله نخستين بار بر يك گروه سياسى اطلاق شد. بر طبق اين گزارش ، پس از آنكه امام على عليه السلام به خلاف رسيد، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه انصارى ، اسمامة بن زيد و سعد بن ابى و قاص از امام كناره گيرى كرده ، از ستيز با او و نيز از همراهى و حمايت وى در جنگها خوددارى كردند. اين دسته را معتزله خواندند و دليل اين نامگذارى ، كناره گيرى آنان از امام و امت اسلامى بود. برخى معتزله سياسى را كناره گيران از امام حسن عليه السلام و معاويه دانسته اند. گروه ديگرى كه به معتزله معروف شدند، دسته اى از متكلمان به پيشوايى واصل بن عطا (80 - 131 ه‍ ق ) بودند. اين گروه همان معزله معروف هستند و سخن ما در اينجا درباره همين فرقه كلامى است . درباره سبب ناميده شدن اين گروه به معتزله سخنها گفته اند. برخى معتقدند كه اين نام برخاسته از اعتزال و كناره گيرى واصل بن عطا از مجلس درس حسن بصرى است . برخى ديگر اعتزال واصل بن عطا از امت اسلام و مذاهب اسلامى زمان او را سبب اين نامگذارى مى دانند. در هر دو صورت ، اين نكته مسلم است كه اعتزال واصل درباره ايمان و كفر مرتكب كبيره بوده است . البته وجوه ديگرى نيز براى اين نامگذارى بيان كرده اند.

voice بازدید : 264 سه شنبه 24 اسفند 1389 نظرات (0)

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى (شيعه ) در روز 17 ربيع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود.
پدرش امام محمّد باقر (ع ) و مادرش (امّ فروه ) دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر مى باشد.
كنيه آن حضرت:  (ابوعبداللّه )و لقبش (صادق ) است .
حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام (ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چينى كرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمّد باقر (ع ) زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند، و از مبداء فيض كسب نور مى نمودند گذرانيد.
بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دارا مى باشد، بهره مندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با استعداد ذاتى و شمّ علمى و ذكاوت بسيار، به حد كمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد.

voice بازدید : 278 سه شنبه 24 اسفند 1389 نظرات (0)

نام مبارك امام پنجم محمّد بود. لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ، بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت . القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كرده اند كه هر يك باز گوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
كنيه امام (ابوجعفر)بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن (ع ) و از سوى پدر به امام حسين (ع ) مى رسيد. پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، على بن الحسين (ع ) است .
تولد حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك مى شد.

voice بازدید : 258 سه شنبه 24 اسفند 1389 نظرات (0)

هذا الذى تعرف البطحاء و طاءته و البيت يعرفه و الحل و الحرم
اين ، كه تو او را نمى شناسى ، همان كسى است كه سرزمين (بطحا) جاى گامهايش را مى شناسد و كعبه و حلّ و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند. اين ، فرزند بهترين همگى بندگان خداست ...
اين ، همان على است ، كه پدرش پيامبر خداست . اين ، فرزند فاطمه سرور بانوان جهان است ...
آرى ، او به قلّه مجد و عظمت و ستيغ جلال و عزّتى نسب همى برد كه مسلمانان عرب و عجم از رسيدن به آن فرو مانده و به زانو در آمده اند... (ترجمه از قصيده فرزدق )
نام معصوم ششم على (ع ) است . وى فرزند حسين بن على بن ابيطالب (ع ) و ملقب به (سجاد) و (زين العابدين ) مى باشد. امام سجاد در سال 38 هجرى در مدينه ولادت يافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز كربلا حضور داشت ولى به علت بيمارى و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه اى كه فرزندش به شركت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ كردن نداد. مصلحت الهى اين بود كه آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنى امامت و ولايت گردد. اين بيمارى موقت چند روزى بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35 سال عمر كرد كه تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپرى شد.

voice بازدید : 284 سه شنبه 24 اسفند 1389 نظرات (0)

حضرت سيدالشهداء (ع )
امام حسين (ع ) فرزند دوم على (ع ) از فاطمه (ع ) دختر پيغمبر اكرم (ص )، در سال چهارم هجرى در سوم شعبان چشم به جهان گشود. آن حضرت پس ‍ از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن (ع ) به امر خدا و بنا به وصيت برادر به امامت رسيد.
چنانكه در زندگى معصوم چهارم حضرت امام حسن (ع ) اشاره كرديم ، حضرت امام حسن (ع )به علت نفاق عده زيادى از لشكريان خود و فرار عبيداللّه بن عباس سردار لشكرش به اردوى معاويه و فريفته شدن جمعى ديگر كه به نقل تاريخ ، دو سوم تمام لشكر بود و عهد شكنى هاى بقيه سپاه و اخلال خوارج و اوج تهمتها و سخنان ناروايى كه به امام (ع ) مى گفتند. ناچار به پيشنهاد معاويه ، براى صلح حاضر شد و ضمن قرار داد صلح ، معاويه قبول كرد كه : ياران على (ع ) و پيروان و شيعيان او در همه بلاد اسلامى از تعرض مصون و محفوظ باشند و عليه آنها مكرى و حيله اى نينديشد و پس ‍ از خود، كسى را به جانشينى انتخاب نكند. امّا پس از صلح ، در اندك زمانى نشان داد كه براستى به پيمان خود پاى بند نيست . امام حسن (ع ) براى مصالح اسلامى و عدم آمادگى اوضاع به نفع آل على (ع ) و جلوگيرى از برادر كشى ، پيشنهاد معاويه را براى صلح پذيرفته و معاويه هم به ظاهر تمام مواد صلحنامه را قبول كرده بود؛ ولى در حقيقت به اسلام عقيده اى نداشت و مانند پدرش ابوسفيان ، اسلام ظاهرى را از ترس يا بخاطر بهره منديهاى دنياى پذيرفته و بتدريج پرده از كار برگرفت و هدف خود را كه قدرت و حكومت است براى همگان بيان كرد و بى پايگى ايمان خود را - كم كم - روشن ساخت .

voice بازدید : 292 دوشنبه 23 اسفند 1389 نظرات (0)

امام حسن امام حسن (ع ) فرزند اميرمؤ منان على بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پيامبر خدا (ص ) است .
امام حسن (ع ) در شب نيمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدينه تولد يافت . وى نخستين پسرى بود كه خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنايت كرد.
رسول اكرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى كرد، سرش را تراشيد و هموزن موى سرش - كه يك درم و چيزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پيامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگين كنند و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. اين نوزاد را حسن نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت . كنيه او را ابومحمّد نهاد و اين تنها كنيه اوست .
لقب هاى او: سبط، سيد، زكى ، مجتبى است كه از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.
پيامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسين علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود كه حسن و حسين فرزندان منند و به پاس همين سخن على به ساير فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 53
  • بازدید کلی : 14,926